تفکر انتقادی
۱۳۹۹/۱۲/۲۱ تاریخ انتشار

مبحث تفکر انتقادی را به ترتیب بخوانید:

  1. قسمت اول: تفکر انتقادی و کار ما
  2. قسمت دوم: تفکر انتقادی؛ مهارتی نرم که سخت به‌دست می‌آید
  3. قسمت سوم: تفکر به عنوان سرویس (Thinking as a Service)

نورافکن به شدت می‌تابد؛ هر لحظه روی یک نفر. سالن کنفرانس پر از هیاهوست. هر یک از دعوت‌شدگان یا مهمانان ناخوانده، برای لحظه‌ای زیر نورافکن و پشت میکروفن قرار می‌گیرند، چیزی می گویند و می‌روند. هنوز صدای قبلی در سالن طنین‌انداز است که نفر بعدی می‌آید و شعری می‌خواند و می‌رود. کسی از پشت پرده می‌آید، سخنران اصلی را کنار می زند و خود خاطره‌ای از دور دست‌ها روایت می‌کند. سخنران اصلی می‌خواهد او را کنار بزند اما او به میز خطابه چسبیده است و صحنه را رها نمی کند. سخنران اصلی مستاصل شده است. میکروفن را خاموش می کند اما مرد پشت پرده حالا نعره می‌زند. کسی از میان جمعیت فریاد بلندی سر می‌دهد؛ نورافکن روی او متمرکز می‌شود. نفر کنار دستی او ناگهان بلند می‌شود و مرد را هل می‌دهد و خود زیر نور قرار می‌گیرد. هر کس که وارد سالن می‌شود می‌خواهد نورافکن و سالن را در اختیار بگیرد. آن‌ها که از قبل بودند مقاومت می‌کنند. همهمه تمام سالن را پر کرده است. ناگهان برق می‌رود و سکوت مطلق، البته فقط برای ثانیه‌ای...
شاید فکر کنید این سالن کنفرانس جایی تخیلی در ذهن ماست. هم حق با شماست و هم نه. جایی در ذهن ما نیست؛ خود ذهن ماست. در حالت معمول، اغلب ما ذهنی چنین آشفته داریم. افکار یک به یک، بدون این که دعوتی داشته باشند می‌آیند، برای لحظه یا لحظاتی زیر نورافکن قرار می‌گیرند و بعد فکری دیگر و بعد دیگری. ذهن ما مدام صحنه زورآزمایی فکرها و احساسات مختلف است. به طور معمول ما آن‌ها را انتخاب نمی‌کنیم. تابعی از حوادثی است که برای ما پیش می‌آید یا احساساتی است که داریم. اما آیا از چنین کنفرانس آشفته‌ای، نتیجه‌ای هم حاصل می‌شود؟ معمولا نه. نتیجه، معمولا از یک تفکر نسبتا منظم و منسجم حاصل می‌شود. چیزی که اغلب ما از آن بی‌بهره‌ایم و یا، به عبارت بهتر، آن را یا نگرفته‌ایم. ما یاد نگرفته‌ایم که یک موضوع را آگاهانه به صحنه ذهن‌مان بیاوریم، نورافکن را روی آن تنظیم کنیم، عملیاتی هر چند ساده، روی آن انجام بدهیم، از آن نتیجه بگیریم و از در خروجی ذهنمان به بیرون هدایتش کنیم. چنین است که ذهن اغلب آدم‌ها در طول تاریخ، صحنه تاخت‌وتاز افکار، تخیلات و احساسات مرتبط با آن‌ها بوده است؛ بدون‌ حاصلی؛ بدون ‌لذتی و سرشار از خستگی. اگر شما هم جز این دسته از آدم‌ها هستید، می توانید کماکان به راه خود ادامه دهید؛ راحت‌تر است؛ اما اگر می‌خواهید اسیر و دنباله‌رو تخیلات، احساسات و افکار خودآیند نباشید، هشدار می‌دهم، راه دراز و سختی پیش رو دارید؛ راهی که البته به زحمتش می‌ارزد.

تفکر انتقادی چیست...

اگر نخواهم خود را درگیر تعریف‌های رسمی و آکادمیک کنم، می‌توانم تفکر انتقادی (Critical Thinking) را نوعی فرآیند فکری آگاهانه بدانم که طی آن شخص تلاش می‌کند با استفاده از روش‌های منطقی و استدلالی به یک آگاهی قابل اتکا از موضوعات برسد. در این فرآیند، شخص به چیزی که به عنوان باور و پیش‌فرض به او ارائه شده است قانع نمی‌شود و تلاش می‌کند که از طریق تشخیص موضوع، گردآوری داده‌ها، تجزیه و تحلیل و ارزیابی، آن‌ها را از صافی عقل و منطق عبور دهد و میزان انطباق آن‌ها با واقعیت را مشخص کند؛ وجود اشتباه یا سفسطه را در اندیشه خود و دیگران کشف کند و به نوعی روشن‌اندیشی برسد. به این ترتیب تفکر انتقادی نه‌تنها در مورد موضوعات است، بلکه فرآیند تفکر را هم شامل می‌شود.
با این تعریف، می‌توان مولفه‌هایی را برای تفکر انتقادی ذکر کرد:
آگاهی: تفکر انتقادی نه تنها آگاهانه است بلکه هدف آن هم رسیدن به نوعی آگاهی قانع‌کننده از دیدگاه عقلی و استدلالی است.
واقعیت: تفکر انتقادی یک ترازوی مهم دارد: واقعیت. درک این که چه چیز واقعی است و چه چیزی نیست، یکی از اهداف مهم تفکر انتقادی است. تنها، چیزی که از آزمون واقعیت سربلند بیرون آید شایسته دل بستن است.
روش: تفکر انتقادی نه تنها یک فعالیت عقلی مبتنی بر منطق است و تلاش دارد که از سفسطه پرهیز کند، بلکه در طی این فعالیت، اطلاعات مهم جمع‌آوری، دسته‌بندی و مورد ارزیابی  و قضاوت قرار می‌گیرد.
شک کردن: شخصی که به تفکر انتقادی مجهز است، با هر اطلاعاتی که به او می‌رسد قانع نمی‌شود؛ باورها و نظریه‌هایی را که بسیار بدیهی به نظر می‌رسند، مورد شک قرار می‌دهد، و پس از طی فرآیندهایی تصمیم می‌گیرد که آن‌ها را بپذیرد یا نه.
پرسشگری: پرسشگری نتیجه شک کردن و آغاز تفکر انتقادی است. متفکر انتقادی پیرو نظریه مولاناست که: آب کم جو، تشنگی آور به دست.

چرا تفکر انتقادی...

احتمالا شما هم افرادی را دیده‌اید که وقتی در یک شبکه اجتماعی خبر جالبی را می‌خوانند، نه‌تنها باور می کنند، بلکه بلافاصله آن را برای دوستان خود هم می‌فرستند. از دیگر سو، افرادی هستند که پیشاپیش همه آنچه را که شبکه‌های اجتماعی و حتی رسانه می‌گویند، یکسره دروغ می‌پندارند. هر دو گروه از تفکر انتقادی بی‌بهره هستند. چرا که تفکر انتقادی از پیش حکم نمی‌کند و منتظر شواهد و اطلاعت کافی می‌ماند یا به دنبال آن‌ها می‌گردد. این که بشنوید یکی از کارمندان شما حرف ناحقی در مورد شما گفته است، کافی نیست تا تیغ را از نیام بر کشید. اگر متوجه شدید کارفرمای شما قرار است در بخش شما شخص دیگری را هم استخدام کند، به معنی توطئه برای اخراج شما نیست. یک مکالمه تلفنی همسرتان که نخواسته شما در جریان آن باشید به معنای خیانت او نیست. شاید برای همه این موارد توضیحات و شواهد قانع‌کننده‌ای وجود داشته باشد. لازم نیست در همه این موارد، فرآیند تفکر انتقادی را مرحله به مرحله طی کنیم تا به نتیجه برسیم. کافی است اندیشه انتقادی به نوعی به عادت روزانه ما تبدیل شود. آن‌گاه، وقتی خبری را می‌شنویم بلافاصله قضاوت نخواهیم کرد، به سوگیری‌ها و تفکرات قالبی اجازه نخواهیم داد که سخنران اصلی ذهن ما شوند و تمام صحنه را در اختیار بگیرند.

کاربرد تفکر انتقادی...

تفکر انتقادی تنها یک روش تفکر برای فلاسفه و اندیشمندان بزرگ نیست. همه ما، در تمام صحنه های زندگی می‌توانیم از آن استفاده کنیم. چه رشته‌ای را باید در دبیرستان یا دانشگاه بخوانم؟ چگونه باید با پدرم حرف بزنم تا موثر واقع شود؟ مشکلی را که با کارفرمایم دارم چگونه حل کنم؟ در انتخابات مجلس باید به چه کسانی رای دهم؟ کدام روزنامه یا رسانه قابل اطمینان است؟ کدام بیمارستان خدمات قابل قبولی ارائه می‌کند؟ چگونه با فرزند سرکشم تعامل کنم؟ چگونه می توانم در کارم خلاقیت بیشتری به خرج دهم؟ چرا نمی‌توانم در زندگی روزانه‌ام منظم باشم؟ برای ارتقای شغلی چه کتاب‌هایی را بخوانم و یا کدام دوره‌ها را بگذرانم؟ آیا راهبردی که برای کسب‌وکارم انتخاب کرده‌ام نتیجه خواهد داد؟ این‌ها نمونه‌هایی از پرسش‌هایی است که می‌توانند فرآیند تفکر انتقادی را آغاز کنند.

منظورم این نیست که تفکر انتقادی جعبه‌ای جادویی است که جواب تمام سوالات و راه حل تمام مشکلات را در خود دارد؛ بلکه ابزار و روشی است که با استفاده از آن می‌توان اطلاعات را در هر زمینه‌ای مورد بررسی و تحلیل قرار داد، نتیجه‌گیری کرد و در عین حال تا حدود زیادی به درستی روش اطمینان داشت.

تفکر انتقادی آموختنی است...

هیچ کس با تفکر انتقادی و البته هیچ نوع تفکر دیگری به دنیا نمی‌آید. ممکن است در ساختار مغزی ما و یا به دلیل ژنتیک، ظرفیت‌هایی برای این کار داشته باشیم اما در نهایت باید هر نوع تفکر، اعم از خلاق یا انتقادی را بیاموزیم. برای این کار باید به چند ابزار یا مهارت مجهز باشیم:
مشاهده، توجه و تمرکز: سوال کردن اولین گام است. اما هر سوالی، ناشی از تفکر انتقادی نیست یا موجب آن نمی‌شود. سوال خوب، نتیجه مشاهده دقیق، توجه درست و تمرکز کافی است. اگر به موضوع یا به حرف‌های طرف مقابل، به شکلی موشکافانه توجه نکنیم، سوال خوب نیز در کار نخواهد بود.

  • منطق: منطق (Logic) را اصول و قواعدی تعریف کرده‌‌اند که راهبر عقل است؛ از طریق کاربرد منطق است که عقل ما تلاش می کند از خطا مصون بماند و راه درست بررسی موضوعات را بفهمد. به عنوان مثال، اصل عدم تناقض در منطق صوری می‌گوید که امکان ندارد که شما همزمان هم مشغول مطالعه این مطلب در خانه خود باشید و هم در سینمایی در شهر مشغول تماشای فیلمی. پس در این منطق اگر کسی ادعایی متناقض کرد می‌توان با چنین اصلی با ادعای او مقابله کرد. اصول منطق به ما کمک می‌کنند که پایه‌های استدلال و برهان خود را محکم کنیم و سفسطه و مغالطه را در استدلال‌های خود و دیگران دریابیم.
  • نظم، انضباط و آرامش: نظم با منطق در ارتباط تنگاتنگ است. بدون نظم در ذهن، هر بخش از افکار ما آواز خود را سر می‌دهند. نظم در ذهن به ما کمک می‌کند که با حداکثر توان روانی خود حرکت کنیم بی آن که دچار لغزش و لرزش شویم. برای آن که یک متفکر انتقادی شویم باید بتوانیم در ذهن‌مان، هر چیزی را در جای خود قرار دهیم و آرامش را جایگزین آشفتگی ذهنی کنیم.

خطر...

شاید عده‌ای گمان کنند که تفکر انتقادی یعنی ایراد گرفتن از دیگران. اما چنین نیست. کسی که به تفکر انتقادی مجهز است، در درجه اول باورها و پیش‌فرض‌های خود را زیر سوال می‌برد؛ فروتن است چرا که می‌داند خود به دلیل این که انسان است، از خطا مصون نیست. اعتماد به نفس کاذب ندارد چرا که می‌داند سرمنشا بسیاری از خطاهای شناختی و سوگیری‌هاست.

تمرین تفکر انتقادی...

به عنوان تمرین‌هایی برای تفکر انتقادی پیشنهاد می‌کنم که تلاش کنید هر هفته دست کم یکی از فکرها و یا رفتارهایی را که به عنوان اصولی ثابت پذیرفته‌اید زیر سوال ببرید، در موردش اطلاعات جمع کنید، ارزیابی و قضاوت کنید و در نهایت اگر آن فکر یا رفتار به نظرتان درست آمد، آن را ادامه دهید و اگر نه، ببینید چگونه می‌توانید آن را تغییر دهید. این کار می‌تواند از ساده‌ترین کارها شروع شود؛ مسیری را که هر روز به خانه یا سرکار می‌روید بررسی کنید. آیا کوتاه‌ترین یا بهترین یا به‌صرفه‌ترین مسیر است؟ درمورد آن به نقشه مراجعه کنید، راه‌های دیگر و وسیله‌های دیگر را جستجو کنید. سپس ارزیابی و قضاوت کنید. اگر همچنان به نظر شما دلیلی بر برتری آن وجود دارد، آن را ادامه دهید وگرنه راه یا وسیله دیگری را بیازمایید. غذایی که سال‌ها است می‌خورید، روشی که با دوستان‌تان برخورد می‌کنید، نوع خرج کردن پول‌تان، سرمایه‌گذاری‌ها، کتاب‌هایی که می‌خوانید، کارتان و...

اگر طی یک سال، بتوانید حداقل 50 مورد مهم را در زندگی خود بازنگری کنید، می‌توانید بگوید که این یک زندگی بازاندیشیده شده است؛ تنها نوع زندگی که به قول سقراط ارزش زیستن را دارد. سقراط می‌گوید:

«زندگی  ناآزموده، ارزش زیستن ندارد»

  • برای مطالعه قسمت بعدی مبحث تفکر انتقادی اینجا کلیک کنید.

سلسله مقالات مهارت‌های مهم شناختی را از ابتدا بخوانید:

* تفکر انتقادی و کار ما *

  * حل مسائل پیچیده *

* انعطاف‌پذیری شناختی *

​* خلاقیت چیست و چرا مهم است *

​* مدیریت افراد *

* هوش هیجانی *

​* هماهنگی با دیگران *

​* مهارت تصمیم‌گیری چیست؟ *

​* مذاکره *

​ * جهت‌گیری مبتنی بر سرویس *

به این مطلب چند ستاره می‌دهید؟(امتیاز: 4.5 - رای: 1)

ثبت نظر تعداد نظرات: 0 تعداد نظرات: 0
usersvg