مبحث خلاقیت را به ترتیب بخوانید:
- خلاقیت چیست و چرا مهم است؟
- آیا خلاقیت آموختنی است؟
- موانع خلاقیت کدامند؟
- چگونه خلاقتر شویم؟
تا کنون به چند مهارت از مهارت های مهم دنیای ۲۰۲۰ اشاره کردهام. مهارتهایی که از دید مجمع جهانی اقتصاد، برای زیستن در دنیای ۲۰۲۰ از اهمیت بالایی برخوردار هستند. در یادداشتهای قبل، هر کدام از مهارتهای «حل مسایل پیچیده»، «تفکر انتقادی» و «انعطافپذیری شناختی» را در چند قسمت مورد بررسی قرار دادهام. مهارت خلاقیت، به دلیل اهمیت روزافزون آن از ردیف دهم در جدول سال ۲۰۱۵ مجمع جهانی اقتصاد به ردیف سوم در جدول سال ۲۰۲۰، پس از مهارتهای حل مسايل پیچیده و تفکر انتقادی قرار گرفته است. نکته جالب این که خلاقیت، به گونه تنگاتنگی با دو مهارت حل مسئله و تفکر انتقادی در ارتباط است. همچنین بعضی دیگر از مهارتها که هنوز به آنها نپرداختهایم، مانند مهارت قضاوت و تصمیمگیری به شدت با موضوع خلاقیت گره خورده است.
خلاقیت...
خلاقیت چیست و خلاق چه کسی است؟ خلاقیت ذاتی است یا آموختنی؟ مهارت خلاقیت به چه معناست؟ آیا نظامهای آموزشی ما به خلاقیت اهمیت می دهند یا نه؟ خلاقیت چه نقشی در شغل و کسب و کار ما دارد؟ خلاقیت چه رابطهای با کارآفرینی دارد؟ خلاقیت چه ارتباطی با سایر مهارتهای شناختی دارد؟ اینها برخی از پرسشهایی هستند که در بحث خلاقیت مطرح میشوند و در این یادداشت و یادداشتهای آینده، دستکم به بعضی از آنها خواهم پرداخت. در این یادداشت تلاش من عمدتاً بر تعریف، روشن کردن ابعاد مختلف و کاربردها و اهمیت مفهوم خلاقیت است و در یادداشتهای آینده به موضوعاتی مانند ذاتی یا اکتسابی بودن خلاقیت، مهارت خلاقیت و چگونگی تقویت خلاقیت را بیشتر خواهم شکافت.
خلاقیت چیست...
خلاقیت یکی از مفاهیمی است که در تعریف آن اتفاقنظر زیادی به چشم نمیخورد و حتی بسیاری از منابع دانشگاهی که به این مفهوم پرداختهاند از تعریف آن به نوعی طفره رفتهاند؛ با وجود این، در یک نگاه کلی به آنها میتوان خلاقیت را «فرآیند ایجاد چیزی جدید و باارزش» دانست. این چیز جدید میتواند یک پدیده نامحسوس مانند یک ایده، یک نظریه علمی، یک اثر هنری باشد یا یک پدیده فیزیکی مانند اختراع یک ماشین که تاکنون به آن شکل وجود نداشته است.
در تعریف فوق، دو مولفه وجود دارد که در اغلب متون مرتبط با مفهوم خلاقیت به آن اشاره شده است و بدون وجود آنها نمیتوان یک پدیده را خلاق دانست: نو بودن و باارزش و مفید بودن.
نو بودن: مفهوم نو بودن را تنها نباید به ایجاد یک محصول جدید محدود کرد. این که بتوانیم جهان را به شیوههایی جدید درک کنیم، الگوهای پنهان موجود در پدیدهها را پیدا کنیم و بین پدیدههای به ظاهر نامربوط رابطه برقرار کنیم نیز حکایت از نو بودن دارد. همانطور که ملاحظه میکنید این بخش از تعریف خلاقیت با تعریف هوش و حتی تفکر اشتراک قابل ملاحظهای دارد.
شاید ذکر این نکته در اینجا ضروری باشد که برخی معتقدند که فرآیند خلاقیت اساساً از هیچ پدید نمیآید و همیشه با کنار هم قرار دادن ایدههای دیگران و ترکیب و قضاوت در مورد آنهاست که ما میتوانیم موفق به خلق یک چیز نو شویم. نمونه بارز چنین متفکرانی، دیوید کورد موری (David Kord Murray) نویسنده کتاب «خلاقیت قرضی»1 است. او با ذکر دهها نمونه از شخصیتهایی که توانستهاند، به ویژه در حوزه کسب وکار، به ایدههای جدید دست یابند و یا کسب و کارهایی نو و در سطح جهانی پدید آورند، این ایده را مطرح می کند که همه آنها بر شانههای پیشینیان خود ایستادهاند. او معتقد است که حتی افرادی مانند بنیانگذاران مایکروسافت و گوگل هم با قرض گرفتن ایدههایی از دیگران و کنار هم قرار دادن آنها و ایجاد یک پدیده جدید طی مراحلی، توانستهاند این غولهای بزرگ کسبوکار را پدید آورند. در این مورد باز هم سخن خواهم گفت.
باارزش و مفید بودن: بعضی از متون مربوط به خلاقیت، در تعریف آن بیشتر بر نو بودن تاکید دارند تا مفید بودن. اما به نظر من، مفید بودن، هیچ کم از نو بودن ندارد و همطراز و همسنگ آن است. چه فایده دارد اختراع بزرگی که تنها برای اثبات دانایی و تخصص ما به دیگران است. یک پدیده نو تنها زمانی با خلاقیت گره میخورد که ارزشمند باشد و گرهای را که تاکنون کسی نگشوده یا حتی ندیده باشد باز کند. چرا مخترعان، کاشفان و هنرمندان در همه جوامع ارج گذاشته میشوند؟ چون که آنها چیزی را به این جهان اضافه میکنند که تا کنون نبوده است؛ چیزی که میتواند گره از کار کسانی بگشاید و یا کسانی را از حالی بد به حال خوب برساند.
شما ممکن است ایدهای نو و با ارزش در ذهنتان داشته باشید؛ اما تا این ایده پیادهسازی نشود ارزش آن پدیدار نمیشود. البته حتی بیان و اظهار این ایده نو میتواند ارزشمند باشد؛ چرا که میتواند اساسی برای تولید ایدههای جدید توسط دیگران باشد و یا توسط دیگران اجرا شود. هیچکس نویسنده با فیلسوفی را که دهها داستان یا نظریه نو تنها در سر دارد گرامی نمیدارد.
چرا خلاقیت...
امروزه دیگر علاقه به خلاقیت تنها محدود به پژوهشهای روانشناسان نیست. اگرچه روانشناسی، علمی است که بیشترین و عمیقترین پژوهشها را در مورد خلاقیت انجام میدهد، اما رشتهها و حوزههای دیگر علمی مانند مدیریت، مهندسی، جامعهشناسی، اقتصاد و انرژی، محیط زیست، زبانشناسی و به ویژه علوم مرتبط با فناوری اطلاعات از ارزش خلاقیت آگاه هستند و تحقیقاتی را در این زمینه انجام میدهند. کارآفرینی یکی از حوزههایی است که به طور گسترده و در عین حال عمیق با خلاقیت مرتبط است؛ بهطوری که شما نمیتوانید از ایجاد یک استارتآپ سخن بگویید بدون آن که به تولید یک محصول و یا ارایه یک خدمت نو اشاره کنید. در عین حال این محصول یا خدمت باید برای بخش یا بخشهایی از جامعه مفید باشد. بنابراین یک استارت آپ باید هر دو مولفه خلاقیت، یعنی نو بودن و مفید بودن را یکجا داشته باشد. در این مورد هم در شمارههای آینده مفصلتر حرف خواهم زد.
اما اهمیت خلاقیت تنها برای مدیران کسب و کارها آشکار نیست. امروز در اغلب کشورهای دنیا دولتها تلاش میکنند که در فرآیند انجام امور مختلف از خلاقیت بهره گیرند، در پژوهشهای مربوط به آن شرکت جویند و به ویژه نظامهای آموزشی را به طور گسترده با مفهوم خلاقیت درگیر کنند. در کشور ما نیز چندسالی است که کلاسهای تقویت خلاقیت بهویژه در مقطع ابتدایی، آغاز به کار کردهاند. فارغ از کیفیت کلاسهای خلاقیت در ایران و جهان، نفس پیدایش آنها نشان میدهد که دولتها نیز به اهمیت بیچون چرای خلاقیت پیبرده و برای تقویت اقتصاد ملی، اثربخشی آموزش، توسعه پایدار و مدیریت بحرانها از آن استفاده میکنند.
خلاقیت و راستمغزها
دانیل پینک (Daniel H. Pink)، متفکر و نویسنده کتابهای پرفروشی مانند WHEN، در کتاب «ذهن کاملا جدید: چرا راست مغزها بر آینده حکمرانی خواهند کرد؟» (A Whole New Mind: Why Right-Brainers Will Rule the Future)مراحل توسعه اقتصادی در طول تاریخ و بازیگران مهم آنها را چنین ذکر میکند: ۱. عصر کشاورزی (کشاورزان) ۲. عصر صنعت (کارگران کارخانهها) ۳. عصر اطلاعات (دانشگران) ۴. عصر مفهومی (افراد خلاق و همدل).2
همانگونه که مشاهده میکنید مطابق نظریه این متفکر که کتابهای او چند سال به عنوان پرفروشترین کتابهای نشریات مهم بینالمللی شناخته شدهاند، در عصر مفهومی، عصری که ما در آن به سر میبریم، عاملان مهم، افرادی هستند که از یکسو خلاق هستند و از سوی دیگر توان همدلی و خود را به جای دیگری گذاشتن را دارند. لازم به ذکر است که مولفه همدلی، که متفاوت است از همدردی، یکی از موضوعات مهمی است که به مهارتهای دیگر ذکر شده در گزارش مجمع جهانی اقتصاد مانند مدیریت افراد، هماهنگ شدن با دیگران، هوش هیجانی، مذاکره و انعطافپذیری شناختی نیز ارتباط مستقیمی دارد. به اعتقاد او، این دو عامل آنقدر مهم هستند که می توان یک عصر را به نام آنها سکه زد. در واقع میتوان گفت که بعد از عصر صنعت و ماشین که بشر وارد عصر اطلاعات شد، بسیاری از زیرساختها در بسیاری از جوامع پدید آمده و از این پس آنچه که می تواند یک جامعه یا حتی یک شرکت را از دیگری متمایز کند، خلاقیت و همدلی است.
همانگونه که اغلب خوانندگان این یادداشت میدانند، نیمکره چپ مغز که قسمت راست بدن را کنترل میکند، بر کارکردهایی مانند محاسبات ریاضی، استدلال منطقی و تفکر تحلیلی، کنترل زبان، حافظه کوتاهمدت و پرداختن به جزئیات نظارت دارد. حقوقدانان، ریاضیدانان، حسابداران و اقتصاددانان از جمله افرادی هستند که نیمکره چپ مغز آنها بر تفکر آنها غالب است و طی دههها و حتی سدههای گذشته این افراد اهمیت خاصی برای صنایع و اقتصاد داشتهاند. به باور پینک، به تدریج که به عصر مفهومی وارد میشویم از اهمیت این افراد و مشاغل آنها کاسته میشود. به همین دلیل این روزها در بسیاری از نشریات و سایتها مشاغلی فهرست میشوند که در سالهای پیشرو اهمیت خود را از دست خواهند داد و جای خود را به کامپیوتر و هوش مصنوعی خواهند داد. هوش مصنوعی قادر خواهد بود که کار اغلب مشاغلی که وابسته به فعالیت نیمکره چپ مغز هستند، مانند حسابداری، برنامهنویسی بدون خلاقیت و مشاوره حقوقی را انجام دهد.
به اعتقاد پینک در عوض افرادی که مشاغل آنها وابسته به فعالیت نیمکره راست مغز است، روز به روز بر اهمیت کارشان افزوده خواهد شد. نیکره راست مغز، علاوه بر کنترل سمت چپ بدن، وظایف مربوط به درک فضایی، استدلال شهودی، پردازش محرکهای دیداری و شنیداری، قابلیت مواجهه با شرایط ناشناخته، حافظه بلندمدت، کنترل بسیاری از احساسات، کنترل زبان بدن، استعداد هنری و خلاقیت را برعهده دارد. هنرمندان، برنامهنویسان خلاق، بازاریابان و مدیرانی که از انعطافپذیری شاختی و هوش هیجانی بالایی برخورداند و کار آنها به سادگی قابلیت جایگزینی با هوش مصنوعی را ندارد، به گونه روزافزونی اهمیت خواهند یافت؛ افرادی که میتوانند به چند زبان صحبت کنند، با فرهنگهای مختلف آشنا هستند، میتوانند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کنند و با ویژگیهای تیپهای شخصیتی آشنا هستند.
خلاقیت، همدلی، تفکر انتقادی و راضی نشدن به وضع موجود و توانایی ارایه روشهای نوین برای حل مسائل، همگی تواناییها و مهارتهایی هستند که میتوانند به انسانها کمک کنند که در جهان پرتلاطم قرن بیست ویکم، جایگاهی نسبتا محکم برای خود بسازند. یکی از اهداف مهم من در این مجموعه یادداشتها، کمک به خوانندگان مجله و سایت شبکه برای دست یافتن به چنین جایگاهی بوده و خواهد بود
- برای مطالعه قسمت بعدی مبحث خلاقیت اینجا کلیک کنید.
پینوشت:
1. خلاقیت قرضی، نوآوری در ۶ گام با قرض گرفتن ایدههای دیگران، دیوید کورد موری، ترجمه شیدا باجغلی، انتشارات طوبی نصف جهان، 1394
2. https://amzn.to/361XMGD
سلسله مقالات مهارتهای مهم شناختی را از ابتدا بخوانید:
* تفکر انتقادی و کار ما *
* حل مسائل پیچیده *
* انعطافپذیری شناختی *
* خلاقیت چیست و چرا مهم است *
- خلاقیت چیست و چرا مهم است؟
- آیا خلاقیت آموختنی است؟
- موانع خلاقیت کدامند؟
- چگونه خلاقتر شویم؟
* مدیریت افراد *
* هوش هیجانی *
* هماهنگی با دیگران *
- آشنایی با مهارت نرم هماهنگی با دیگران (Coordinating with Others)- 1
- آشنایی با مهارت نرم هماهنگی با دیگران (Coordinating with Others)- 2
* مهارت تصمیمگیری چیست؟ *
* مذاکره *
- مذاکره و خیانت به مذاکره
- انواع و مراحل مذاکره
- موانع مذاکره و پیشنیازهای آن
- تکنیکها و ترفندهای مذاکره
- مذاکرات آنلاین
* جهتگیری مبتنی بر سرویس *
به این مطلب چند ستاره میدهید؟(امتیاز: 4.5 - رای: 1)
- منبع: ماهنامه شبکه
- نویسنده: هرمز پوررستمی