قسمتهای قبلی را بخوانید:
- دستگیری پس از نجات دنیا (قسمت اول)
- زوال (قسمت دوم)
- توسعه بدافزار (قسمت سوم)
- جبران (قسمت چهارم)
- واناکرای از راه میرسد (قسمت پنجم)
- مکافات عمل (قسمت ششم)
- قسمت آخر: قضاوت
قضاوت
یکی از روزهای گرم جولای، هاچینز برای دریافت حکم به دادگاه میلواکی رفت. وی کتوشلواری خاکستری پوشیده بود. هاچینز برای فرار از دست خبرنگاران دو ساعت زودتر خودش را به دادگاه رسانده بود. مارکوس در حالی که بههمراه وکلایش در دادگاه انتظار میکشید، دورنمایی در ذهنش از آینده متصور شد. احساس کرد به فرجامی ناخوشایند و اجتنابناپذیر نزدیک میشود. مارکوس لحظه ورود قاضی استادمولِرِ ۷۷ ساله را اینگونه بهیاد میآورد که مولر با بدنی لرزان و صدایی مرتعش روی صندلی قضات نشست. هاچینز میدانست که قاضی استادمولِر، رفتاری غیرقابل پیشبینی دارد. از طرف دیگر این قاضی تجربه چندانی هم در تعامل با پروندهای امنیت نرمافزاری نداشت. پرونده قبلی استادمولر در حوزه امنیت نرمافزار مربوط به ۲۰ سال قبل میشد. هاچینز با خودش فکر میکرد این قاضی چگونه میتواند پرونده پیچیده وی را رمزگشایی کند.