چگونه برای استارتاپ خود سرمایه جذب کنیم؟
برای یک استارتآپ در گام اول جذب سرمایهگذار حائز اهمیت است. برای این منظور استارتآپها ممکن است از محرکهای خاصی برای سرعت بخشیدن به کار خود استفاده کنند. این محرکها عبارتند از:
- سرمایهگذاران فرشته که به آنها Angle Investors میگویند
- شتاب دهنده استارتآپ که به آن seed accelerator میگویند.
- در هر دو شکل بخشی از سهام شرکت به تملک سرمایهگذاران در میآید.
- در حالت اول سرمایهگذاران فرشته بخشی از سهام شرکت را دریافت میکنند، اما در مقابل در امور اجرایی شرکت دخالتی نخواهند داشت. سرمایهگذاران فرشته دارای ساز و کار منسجم و تشکیلاتی سازمانی هستند.
- در حالت دوم شتابدهندگان استارتآپها در ازای دریافت بخشی از سهام شرکت (بهطور معمول 5 درصد) مشاورههای لازم را در اختیار استارتآپها قرار داده و توصیههای لازم را برای اوج گرفتن شیب صعودی درآمدهای شرکت پیشنهاد میکنند. شرکت وای کامبینیتر از برجستهترین این شرکتها به شمار میرود. شرکتی که در ازای مشاورههای خود معمولا پنج درصد از سهام شرکتها را درخواست میکند.»
دگردیسی مثبت و منفی یک استارپ از چه زمانی آغاز میشود؟
بهطور معمول متوسط عمر استارتآپها سه سال است. اما سؤال این است که چرا سه سال؟ جواب این پرسش به فاکتورهای متعددی باز میگردد. اما بهطور معمول استارتآپها تحت یکسری تحولات میدانی از ماهیت اصلی خود دور خواهند شد، بهطوری که در نهایت به یک شرکت بزرگ تبدیل میشوند، توسط یک شرکت بزرگ تصاحب میشوند یا نابود میشوند.
عوامل مثبت که باعث رشد استارتاپ میشوند
استارتآپ توسط شرکتهای بزرگتر بلعیده میشود. ( این اتفاق به وفور رخ داده است. شرکتهایی همچون مایکروسافت، گوگل، اپل و... به راحتی بسیاری از استارتآپهای موفق را خریداری کردهاند.) در این حالت صاحب استارتآپ سود بسیار کلانی را به دست میآورد.
استارتآپ به مرور زمان رشد پیدا میکند، بهطوری که تعداد دفاتر استارتآپ که روزگاری یک عدد بود، به فراتر از آن میرسد و به بیش از یک مرکز بسط پیدا میکنند.
افزایش سطح درآمدها به معنای افزایش تعداد کارکنان است. بهطوری که یک استارتآپ با درآمد بیش از 20میلیون دلار که تعداد کارکنان ثابت آن از مرز 80 نفر عبور کرده و تعداد تصمیمگیران ارشد آن به بیش از پنج نفر رسیده یا سهام آنها در بورس واگذار میشود را دیگر یک استارتآپ نمینامیم.
یک حساب سرانگشتی از سه فاکتور بالا به ما نشان میدهند که سودآوری یک استارتآپ آنرا در جایگاه یک استارتآپ موفق یا فراتر از آن یک شرکت تجاری بزرگ قرار میدهد. از جمله نمونههای موفقی که در این زمینه میتوان به آن اشاره کرد، آکیولس استارتآپی با محوریت واقعیت مجازی است که در طول چند سال به چنان سطحی از پیشرفت دست یافت که در نهایت توسط فیسبوک خریداری شد. اوبر (Uber) نمونه دیگری در این زمینه به شمار میرود، شرکتی که در جهت برقراری یک تعامل دو طرفه مابین دنیای فناوری و حمل و نقل به ایفای نقش میپردازد.
عوامل منفی که استارتاپ را نابود میکنند
- همانگونه که عوامل مثبت باعث رشد و بالندگی یک استارتآپ میشوند، و موجبات دگردیسی آنرا پدیدار میسازند، اما در طرف مقابل فاکتورهای منفی بی شماری قرار دارند که همچون پرتگاهی برای یک استارتآپ عمل میکنند. از آن جمله به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
- سرعت زیاد در جذب منابع مالی استقراضی، استارتآپ به سرعت اقدام به مقروض کردن خود به بانکها میکند، بدون آنکه هیچگونه ضمانتی به لحاظ بازگشت سرمایه وجود داشته باشد. این حالت به ویژه در ابتدای کار یک استارت آپ بروز میکند. استارتآپها تمایل دارند پرداختهای ساختمند داشته باشند، پرداختهایی که همچون دیواری در برابر گردش نقدینگی که ذاتا غیر قابل پیشبینی بوده و همچنین هیچگونه اعتمادی به آن نیست، ایستادگی کنند.
- جذب منابع انسانی بدون دلیل، استارتآپها با امید آنکه تولید و بهرهوری خود را افزایش دهند به سرعت اقدام به جذب نیروی انسانی میکنند، اما به دلیل اینکه فاکتورهایی همچون محصول، مشتریان و حتی کسب و کار ماهیت ثابت و مشخصی به خود نگرفته است، نرخ فروش متغیر و دارای نوسان میشود، اما در مقابل پرداخت دستمزدها با نرخ ثابتی انجام میشود.
- توجه به طرحهای تجاری بلندپروازانه، بسیاری از استارتآپ از همان ابتدای امر تمایل دارند که یک طرح تجاری جهانی داشته باشند. بسیاری بر این باور هستند که طرح خوب خود عاملی برای جذب مشتریان خواهد شد، در نتیجه به جای آنکه به فکر مشتری باشند تمام انرژی خود را صرف طرحهای تجاری بر پایه اصول MBA میکنند، به فکر سایت جذاب، محل کار شیک و مواردی از این دست هستند و این درست همان نقطهای است که ضربه اصلی وارد میشود. به دلیل اینکه اصلیترین فاکتور یعنی مشتری و سودآوری را به دست فراموشی سپردهاند. استارتآپ یک کسب کار با ماهیت رشد سریع است.
- عدم زمانبندی مناسب، عدم اولویتبندی کارها از سوی مدیر یک استارتآپ باعث میشود آنگونه که باید به امور رسیدگی نکند؛ به دلیل اینکه همواره خود را در مواجه با کارهای مختلف ناتوان میبیند، این ناتوانی از آن جهت بروز میکند که تصور میکند، زمان کافی برای انجام همه کارها ندارد.
- تلاش بیش از اندازه برای کامل کردن، همه میدانیم که مفهومی به نام کامل بودن وجود ندارد. در نتیجه استارتآپی که تمام وقت خود را صرف کامل کردن یک محصول یا سرویس میکند، در واقع باعث هدر رفت زمان و انرژی میشود و در نتیجه هیچگاه خشنودی و رضایت از انجام کارها را تجربه نخواهد کرد. در بسیاری از استارتآپها همین موضوع مانعی برای اتمام یک پروژه یا مانعی برای آغاز یک پروژه میشود.
- هزینه کردن در مواردی غیر موجه، بسیار دیده شده است که استارتآپی منابع مالی زیادی را صرف وسایلی همچون مبلمان، فناوریهای مرتبط با مدیریت منابع انسانی و مواردی از این دست میکند، در حالی که از اصلیترین مفهوم یعنی مشتریمداری، درآمد و سودآوری غافل میشود. این چنین استارتآپهایی به سرعت خود را با شرکتهایی نظیر اپل و گوگل مقایسه میکنند و آنها را به عنوان الگوی خود قرار میدهند. لغتنامه مالی این مدل استارتآپها بر این مبنا استوار است، تا حد توان پول خرج کن و بر جنبههای بصری تمرکز کن، مشتری و کسب درآمد همیشه وجود دارند و جای نگرانی وجود ندارد.
- هزینههای سنگین برای جذب مدیران، بسیاری از استارتآپها بر این باور هستند که باید در اسرع وقت یک تیم مدیریتی کامل را در محل داشته باشند، بهطوری که به کسب و کار آنها یک ماهیت ساختاری داده و به سرعت صفحه مربوط به مدیران در سایت شرکت باعث جذب همه چیز شود. مدیرانی که دستمزدهای کلان دریافت میکنند و به یکباره سربارههای کمرشکنی را به استارتآپ وارد میکنند.
همانگونه که ممکن است حدس زده باشید؛ فاکتورهای متعددی یک استارتآپ را در معرض تهدید قرار میدهند. فاکتورهایی که به سرعت شکافهای عمیقی را به وجود خواهند آورد. عدم تعهد، عدم جذب مشتری، عدم بازپرداخت سرمایه دریافت شده و... باعث میشوند تا بسیاری از استارتآپها در همان سالهای اولیه حیات خود طعم شکست را بچشند.
به این مطلب چند ستاره میدهید؟(امتیاز: 4.5 - رای: 1)
- منبع: ماهنامه شبکه
- نویسنده: حمیدرضا تائبی